اوقات فراغت در عصر باستان با گسترش انقلاب صنعتی بخشی از اهداف طبقه کارگر و جنبش کارگری حق برخورداری از اوقات فراغت و رفتن به تعطیلات بود که از طریق اتحادیه های کارگری تحت عنوان مرخصی با استفاده از حقوق و دستمزد دنبال می شد. به قول آدرنو اصطلاح اوقات فراغت یا داشتن وقت آزاد در همین دوران باب شد یعنی فراغت خاطر و داشتن زندگی راحت و بی دغدغه.  البته جنبش طبقه کارگر یا جنبش کارگری در ابتدا بیشتر اوقات فراغت را با پول در تنش می دیده است ( کراس ، ۱۹۸۶). لذا در تاریخ کارگری مساله گرفتن استفاده از تعطیلات و داشتن اوقات فراغت با دریافت پول در دستور کار این جنبش قرار گرفت. کاهش ساعات کار و حق استفاده از مرخصی با حقوق از دستاوردهای اتحادیه های کارگری در غرب در اوایل دهه ۱۹۳۰ در غرب بود. این مساله با رشد جنبشی همزمان است که با زبان کمبل به آن می توان جنبش رشد اخلاق مصرفی نام داد. ( کمبل ، ۱۹۸۳ و ۱۹۸۷ ) کمبل با استفاده از واژه های وبر در کتاب ” اخلاق پروتستانتیسم و روح سرمایه داری ” اخلاق مصرف را در مقابل اخلاق تولید می گذارد، یعنی اینکه مصرف زمان دیگر ضد ارزش تلقی نگردد.  بهر حال تمامی حقوقی که کارگران مطالبه کردند در پی جنبش اوقات فراغت تقاضا شد. به عبارت دیگر افزایش استفاده از مرخصی همراه با حقوق برابر است با رشد صنعت فراغت. یعنی سیطره جادویی که در آن مردم ، خود حداقل تصور می کنند که بر اساس اراده آزاد خود عمل می کنند. در نقد صنعت فراغت به عنوان توطئه کالائی شدن فراغت در دینای سرمایه داری آ درنو این استدلال را مطرح می کند که خود این اراده توسط همان نیروهایی شکل می گیرد که مردم یا کارگران درصددند در ساعات بیکاری از دست آنها فرار کنند. چه حرف آدرنو را بپذیریم و چه نپذیریم تعریف عام از فراغت در جامعه صنعتی یعنی زمانی که فرد در ازای فعالیتی که انجام می دهد پولی دریافت نمی کند. اگر چه بحث جامعه شناسی اوقات فراغت از آن جهت مهم بود که جامعه شناس بر اساس آن می توانست موقعیت اجتماعی فرد را مشخص کند، به این ترتیب که توانایی درگیر شدن در فعالیتی که وقت آزاد فرد بحساب می آید موقعیت او را در اجتماع نشان دهد و بنابر این برای افراد طبقه بالا در اجتماع و نه جامعه مصرف اوقات فراغت به نحو تظاهری صورت می گرفت.  با گسترش صنعتی شدن و رشد دستاوردهای جنبش کارگری اوقات فراغت دیگر امری طبیعی وضروری بود. به علاوه ظهور و گسترش دولت رفاهی نیز به نهادینه شدن اوقات فراغت کمک کرد چون دولت رفاهی برابر بود با رشد خدمات و بیمه جمعی یا به عبارت دیگر مدیریت ریسک برای تضمین حداقل های زندگی از جمله استفاده از اوقات فراغت حتی در مواقع بیکاری و بازنشستگی. چون مساله اوقات فراغت موقعی مشکل می شود و نیاز به کاویدن بیشتری دارد که شما با مساله ای به نام بیکاری روبرو می شوید. چیزی که دولت رفاهی در صدد حل آن بود و برای همین یکی از برنامه های دولت های رفاهی رسیدگی به اوقات فراغت بیکاران بود یعنی امکان سازی استفاده از تسهیلات فراغتی برای بیکاران. به عبارت دیگر دولت رفاهی های کلاسیک در پی این هدف بودند که نسبت های جایگزین برای بیکاران هرچه بیشتر به یک نزدیک تر شود تا قدرت خرید و صرف اوقات فراغت فرد در ایام بیکاری تغییری نکرده و کیفیت زندگی افول نکند.  اما موضوع تعریف اوقات فراغت در دوره ما قبل مدرن متضمن نفسیری دیگر است. به عبارت دیگر آنچه که ما در دوره مدرن از بازی و تفریح معنی می کنیم نمی توان بر بازیهای گذشته نیز جاری کرد. در حقیقت در رم و یونان باستان فراغت محور و مرکز زندگی فرهنگی بوده است که در آن هنرهای جنگی ، سواد و زیبا شناسی را می آموختند. بنابراین فراغت امر مهم و مولدی بحساب می آمده است که انتخاب آن در اختیار فرد نبوده است. بنابر همین اصل بود که ارسطو می گفت :” هم کار و هم فراغت جزء مهم زندگی هستند.” چون فراغت یک تولید فرهنگی محسوب می شد پس امری مولد بود. بنابر این وجود ۲۰۰ روز تعطیلات عمومی شامل اختصاص ۱۷۵ روز به برگزاری مسابقه در سال ۳۵۴ بعد از میلاد مسیح در رم باستان  را نباید آنطور که در فرهنگ عامه یا آنطورکه در شروع عصر صنعتی شدن تصور می شد تفسیر کرد. به عبارت دیگر آنچه از انجام این نوع فعالیت ها از جمله بازیهای رمی ها و یونانی ها در تصور عموم ثبت شده است نمایش سبعیت امپراطور و تماشاگران در میدانهای بازی رمی ها نبوده است. تصور فرهنگ عامه از طریق القای تفسیرها و فیلم های محصول هالیوود اوایل قرن بیستم این چنین شکل گرفت که گویا در این میدان ها بازیگران مظلوم و در حال زجر کشیدن و تماشاچیان در حال لذت بردن از زجر آنان بودند. اما در واقع در بیشتر این بازیها تماشاچی ها یا ما” شهروندان جامعه رم محسوب می شدند که به تماشای مجرمین ” آنها” آمده اند که در حال تحمل مجازات اعمال خود هستند. . در جهان باستان آنجه که تا کنون در باره یونان و رم باستان نوشته شده است بازی و تفریح فعالیت هایی محسوب می شدند که محور زندگی فرهنگی بودند.  به عبارت دیگر اوقات فراغت موضوعی است که بعد از دوره صنعتی شدن باب شده است تا فرد دوره صنعت گستری زمانی را دور از محیط کار بی دغدغه و راحت به شیوه ای متفاوت از آن محیط سر کند.

با توجه به آنچه در مورد تغییر ساختار های اقتصادی گفته شد در دهه های اخیر جوانب مختلف زندگی از جمله زندگی اقتصادی در معرض تغییرات شگرفی قرار گرفته است. پدیده هایی مانند مرگ حرفه ها” ، اخبار مربوط به ادغام شرکتهای بزرگ و کوچک شدن اندازه آنها، و گزارش های ضد و نقیض در باره اثرات فناوری اطلاعاتی بر محل کار از آن جمله اند. جامعه شناسان اوقات فراغت از آن جهت این پدیده ها را مورد بررسی قرار می دهند تا تاثیر تغییرات در کار را بر زندگی خصوصی افراد و خانواده ها بطور اعم و زندگی فراغتی آنان به طور اخص دریابند. اگر چه تاثیر این تغییرات می تواند جنبه های عمومی تر زندگی اجتماعی را نیز در بر گیرد. تاثیر این تغییرات در تعاریف اخیر جامعه شناسان از اوقات فراغت نیز اجتناب ناپذیر بوده است. بطور مثال آلفرد لوید جامعه شناسی دانشگاه میشیگان اوقات فراغت را ماهیتا راه و روشی برای رسیدن به فرهنگ دموکراتیک توصیف کرده است.  نیز اوقات فراغت را به مثابه یک خلاقیت نگاه می کند: جامعه باید برای افراد فرصتی آماده کند تا کارهای خلاقانه تولید کنند و اوقات فراغت همین فرصت است”. روژک ( ۱۹۹۰) نیز از نظریه پردازانی است که بر خلاف نظریه پردازان اجتماعی که به مساله سرمایه داری و کار یا نیروی کار در نظریه های مدرن اهمیت می دهند به مساله ماهیت اوقات فراغت هم پرداخته است. به علاوه مناقشات در باره پست مدرنیسم و جهانی شدن بر اوقات فراغت هم متمرکز است. به این معنی که مصرف کننده معاصر یک نوع خاص و متناسب سبک زندگی اوقات فراغتی در زندگی آزاد خود ساخته است. ( روژک ، ۱۹۹۰) این را می توان با توجه به برخی الگوی های مسلط اوقات فراغت در اکثر کشورهای اروپایی مانند اوقات فراعت با محوریت خانه نیز مشاهده کرد بنابر این می توان از تحول در مفهوم فراغت و ظهور جامعه ای فراغتی سخن گفت. روز بروز بر تعداد مردمی که کمتر به کار با دستمزد وقت می گذرانند و بیشتر در فعالیت های فراغتی زمان می گذرانند افزوده می شود. اوقات فراغت در حقیقت حوزه تخصصی فعالیت انسانی شده است. مردم وقت زیادی را صرف برنامه ریزی و فکر کردن به صرف اوقات فراغت می کنند. صنعت فراغت بخش عظیم کارش در اصل دادن چنین مشاوره هایی است. مردم وقت بیشتری از گذشته صرف فراغت و وقت کمتری صرف کار می کنند. این مساله آنقدر محسوس است که این استدلال منطقی به نظر می رسد که آینده بشر بیشتر صرف فراغت می شود تا کار و مساله اصلی فراغت است نه کار. اما آیا چنین تلقی از اوقات فراغت یعنی قرار دادن مفهوم اوقات فراغت در مقابل کار درست است؟ آیا تحولات شگرفی که در متن جامعه رخ داده است نباید درک ما از اوقات فراغت را تغییر دهد؟ آیا اوقات فراغت با انتخاب ، آزادی و استقلال ، لذت و خوشحالی تداعی می شود و در مقابل کار با محدودیت ، حصر ، کسلی و بی حوصلگی و بیگانگی. اگر این تعریف از اوقات فراغت را انتخاب کنیم اولا چه استباطی از کار داریم و ثانیا با چه مشکلاتی روبرو خواهیم شد؟ به عبارت دیگر تعریفی که شعور عمومی به آن بیشتر گرایش دارد اوقات فراغت را اولا به مثابه زمانی می داند که به طور انتخابی تلقی می کند یعنی اینکه در این زمان هرچه می توانیم انجام می دهیم. ثانیا، فراغت فعالیتی است که موجب ابراز وجود و خود شکوفایی فردی است و ثالثا فراغت به عنوان یک تجربه درونی به وضع روحی و روانی و گرایش ها و شرایط و تجربه توجه دارد. . آیا نباید این نگرش را به نقد کشید؟ آیا این نگرش متناسب با تحولات در نظام های تولیدی جدید است؟ آیا نباید این تصور را که اوقات فراغت را با آزادی وساعات آزاد وفارغ ازکارمرتبط می کند به چالش کشید؟ به نظر روژک تعاریف ما از اوقات فراغت باید بر اساس تفسیر ما از متن و زمینه پیدایش وکاربرد آن باشد. بنابر این قرار دادن کار در مقابل اوقات فراغت مربوط است به متن اجتماعی اقتصادی ظهور نظام تولیدی تیلوریسم و فوردیسم و تبعات آن. اگر بنا به نظر روژک به پهنه تحولات اجتماعی و اقتصادی توجه کنیم نمی توان تئوری عام وکلی در باره اوقات فراغت ارائه کرد و هر گونه کوششی از این دست غیرواقعی وایده آلیستی خواهدبود. به عبارت دیگر نمی توان اوقات آزاد وفراغت و یا چگونگی وکیفیت تجربه آن را از متن وزمینه اجتماعی وتاریخی که این اموردرآنهاشکل می گیرند جدا نمود.  به علاوه اگر نظریه روژک را باز سازی کنیم می توان گفت که تحول ماهیت اوقات فراغت بر تحول مفهوم آن نیز تاثیر گذاشته است و این مساله با ماهیت تغییرات نظام های اقتصادی و کار ارتباط داشته است. به طور مثال ظهور جامعه مصرفی که با بحث آزادی ، استقلال ، محدودیت ها، فاعلیت و ساختار رابطه دارد بر مفهوم اوقات فراغت تاثیر گذاشته است. در نتیجه برای پاسخ به این سوال که آیا اوقات فراغت چیزی است که ما آن را با اختیار انتخاب می کنیم یا نه را باید با بررسی رابطه ای علی بین تغییرات در ماهیت اوقات فراغت و تغییرات در نظام های اقتصادی و کار روشن کرد. البته این امر منافاتی با این مساله ندارد که ما مطالعه اوقات فراغت را امری مرتبط با حوزه ت بدانیم یا اینکه امری بدانیم که به شکلی با تحلیل اجتماعی مرتبط باشد. یعنی اینکه می توان مطالعه اوقات فراغت را با برخی مسائل در فرایند قدرت و امتیاز یا قدرت و طبقه مرتبط کرد. نظم اجتماعی به قول ایلایس و دانینگ چیزی نیست که تنها در محیط کار بحث شود یا نسبت به آن حساس بود بلکه در اوقات فراغت نیز نظم اجتماعی شکل می گیرد و مورد خطر یا مذاکره قرار می گیرد. ( ایلایس و دانینگ ، ۱۹۸۶( در این نوع بررسی اوقات فراغت است که می توان به دنبال هویت های جدید بود. بطور مثال در برخی جوامع غربی درست است که الگوی فراغت مسلط گرایش به خصوصی سازی خانواده دارد  یعنی عقب نشینی به طرف خانه و خانواده و صرف اوقات فراغت در خانه اما همین مساله نشان می دهد که اوقات فراغت تا چه حد تحت تاثیر تحولات دیگر اجتماعی و اقتصادی است. گسترش شهر نشینی چنان محیط غربیه ای ایجاد کرده است که افراد را که در یک روند تاریخی از محلیت و اجتماعات خود برای گم شدن در میان غربیه ها به شهرها پناه آورده بودند دوباره به جای نخست باز می گرداند اما در نبود محلیت آنها تنها به خانه هایشان پناه می برند زیرا تنها این فضاست که می تواند مامنی برای فردیت و خود در جامعه مصرفی جدید باشد ( کوریگان، ۱۹۹۷، ۹۶-۱۱۴). از سوی دیگر بخش زیادی از اوقات فراغت به کالایی شدن زندگی تبدیل شده است که به رشد جامعه مصرفی دامن زده است. همچنین باید گفت که توزیع صرف اوقات فراغت به طور ناموزون بین جمعیت توزیع شده است. برای مثال طبقات متخصص و حرفه ای بیشتر اوقات فراغت را در بیرون خانه دنبال می کنند اما کارگران ساده و بی تخصص ممکن است بیشتر در خانه اوقات فراغت را بگذرانند. اما این به معنای این نیست که بطور مثال در ساخت اقتصاد مبتنی بر دانش مدیران و متخصصین که جایگاه بهتری دارند وقت بیشتری هم برای اوقات فراغت دارند. به قول گیدنز آنها باید دائما در حال دستکاری اوقات کار برای ایجاد اوقات ازاد باشند. بهرحال تمامی آنچه گفته شد با تحولات بعد از دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ که نظام سرمایه داری مواجه با رشد اقتصاد دانش محور شد و پیامدهای آن بر ساخت بازار کار و آینده کار و شغل محسوس گردیده است. همین مساله بر درک ما از اوقات فراغت نیز تاثیر جدی گذاشته است . بنابر این به دلیل همین تغییرات بود که نظریه پردازان اجتماعی در تعریف خود از اوقات فراغت تجدید نظر کردند چرا که ماهیت اوقات فراغت بر اثر تغییرات در کار تغییر کرده بود.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها